مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
آمد صـدای نـاله، صدائی کـه آشنـاست صحرا پُر از ندای غـم انگیـز یا اخاست غم بر دل حسین نشست و به اشک دید این عطر غم ز علقمه پیچیده در فضاست براسب خود نشست و صدا زد شتاب کن امـید ایـن حـرم به غــم و درد مبتـلاست در بـیـن راه نـالـه زد ای سـاقـی حـرم دستت فتاده است به خاک و تنت کجاست آمـد کـنـار عـلـقـمـه و روی خـاک دیـد آن تشنـه را که لعل لبش چشمـۀ بـقاست دستی گرفت بر کمر و گریه کرد ودید دستی به تن ندارد و فرق گلش دوتاست نـاگـه صــدای نـالـۀ زهــرا بـلـنــد شـد می دید عرش و فرش ازایـن ناله درعزاست آمـد به سـوی خیمه، خمیده کمر، ولـی بشـنید ناله ای که پدر جان عمو کجـاست رو کـرد سـوی خیـمـۀ سقـا و تشـنگان دیدند خیمه ای که به روی زمین رهاست یک باره شعلـه بـر دل اهــل حـرم فـتاد اشک آمـد و ز دست «وفائی» قلـم فتاد |